شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

طبقه بندی موضوعی

داستان: آسمان من سیاه 1


پاره‌ی یکم

تصویری از رویا

«مگه برات فرقی می‌کنه تصویر چه کسی رو می‌کشی؟ فرق می‌کنه لعنتی، خودت خوب می‌دونی. سالها منتظر این لحظه بودی، حالا که انتظارشو نداشتی پیش اومده، این تنها فرصته، برای همیشه نگهش دار.»

اما فرق می‌کرد، خواسته بودم تصویری ازش بکشم اما جواب داده بود، «دلیلی نداره، من پیشتم.» شاید می‌خواست اینطوری خودشو دور نگه داره؛ خنده دار نیست؟! هر وقت که نیاز داشتم در اختیارم بود، پیشم بود؛ تمام و کمال با همون لبخند همیشگی. اگر چیزی قرار بود برای همیشه اَزش بمونه همین لبخنده.

-         لبخند بزن رویا می‌خوام برای همیشه جاودانه‌ات کنم.

و لبخند زده بود.

*

حسی غریب گرداگرد من. سرگیجه‌ای سنگین که مرا در خود فرو می‌برد، معلق نگه می‌داشت میان این همه بوم. « نمی‌تونی اینطور بمونی»، نه، نمی تونم. نباید شروع می‌کردم. پایان این کار، پایان همه چیزه. اینو خوب می‌دونم. «دست روی دست گذاشتی که چی؟» باید ادامه بدم، فقط اینطوری می‌تونم لبخندشو برای خودم نگه دارم.

*

نشسته بود روی چهارپایه، درست روبروی من، خیره. دستام می لرزید اما پشت بوم قایم کردم. باید می‌کشیدم، تصویری که این همه سال منتظرش بودم. کسی در من زمزمه می‌کرد، «نمی مونه، برای همیشه نمی مونه». اینو خوب می‌فهمم. همیشه خواستم تصویری ازش بکشم اما جواب داده بود، «دلیلی نداره، من پیشتم.» ولی حالا، روی چهارپایه نشسته بود، درست روبروی من، مگر نه اینکه می خواست برای همیشه ترکم کنه؟ مگر نه اینکه می خواست...، باید می کشیدم، تصویری که این همه سال منتظرش بودم.

  • ابوالفضل جلال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی