شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

طبقه بندی موضوعی

داستان: آسمان من سیاه 3


پاره­ی سوم

پیاده­رویِ دل­تنگ

گمشدن تو خیابون ها تنها دلخوشی منه. شهر رو اون طوری که هست ببینی، بی کم و کاست. آدمهایی که با شتاب از کنارت رد می شن رو نگاه کنی و فراغ از همه برای خودت قدم بزنی و تو تصورات خودت غرق شی. اون روز هم مثل همیشه قدم زنان به سمت کافه حرکت کردم اما آرامش همیشگی در من نبود؛ تغییر مثل یک حس دلپذیر در من شکل می گرفت. «اینا تخیلات توِ پسر، یه وهم»؛ تخیل نبود. تو رو کنارم احساس می کردم با تمام وجود. شهر و آدماش محو شده بودن در تو. اصلاً نفهمیدم چطور به کافه رسیدم. کل مسیر رو با تو اومده بودم و همه حواسم پیش تو بود و تنها لبخند تو رو می دیدم.

پشت بار دست و دلم به کار نمی رفت. بی تاب تو بودم و گرفتار روزمرگی های همیشه. شلوغی کافه نفسمو بریده بود. سفارش پشت سفارش رو سرم خراب می شد. تنها کمکی که می کرد این بود زمان زودتر بگذره؛ اما مگه می گذشت. زمان ایستاده بود و من بی تاب دوباره دیدنت. چشمم به در بود. یه صدایی می گفت؛ «الان از در میآید تو» اما مگه می شد تو این شهر بی درو پیکر رویا اونم رویای من، تو کافی شاپی بیاد که من توش کار می کنم. تا آخر شب این صدا تو گوشم زمزمه می کرد اما خبری نشد که نشد. بی تابی تبدیل به افسردگی شده بود. ساعت یازده شب بود و تو احتمالاً خواب بودی. کافه رو که بستیم فرامرز گفت برسونمت، اما دلم گمشدن تو خیابونای خلوت تهران رو می خواست. پیاده رویی رو می خواست که جا به اندازه دلتنگی های من داشته باشه. پیاده رویی که بتونم با خیال راحت برای خودم این بیتو زمزمه کنم؛

«مجنون بیابان ها افسانه مهجوری است

لیلای من اینک من مجنون خیابان ها»

داستان: آسمان من سیاه 2


پاره­ی دوم

زنی در باران

 

داره بارون می­یاد. می­بینی؟ درست مثل اولین باری که همو دیدیم. من داشتم آخرین شگردمو رو طرح آبرنگی که کشیده بودم پیاده می­کردم. می­خواستم بارونِ واقعی رو به نقاشی­ام اضافه کنم. تو تازه به مجتمع «یاس» اومده بودی و هنوز اسباب کشی­ات تموم نشده بود. تو چهره­ات خستگی موج می­زد. باورن شدّت گرفت. کتابات زیر بارون مونده بود. با نگاهی سرزنش بار گفتی؛ «می­شه به جای اینکه مثل مجسمه زیر بارون واستین یه کمک کوچیک بکنید؟ تمام کتابام داره خراب می­شه» من می­خواستم رنگهای روی بوم کمی شره کنه به سمت پایین. تصویر زنی بود که در پس زمینه بارون پنهان و مات شده بود؛ اما گذاشتمش کنار دیوارو اومدم به کمکت. دوساعت تمام منو به کار گرفتی و به کل نقاشی فراموشم شد. وقتی برگشتم دیگه چیزی از تابلو باقی نمونده بود. تمام زحمتی که کشیده بودم در عرض چند دقیقه نابود شد. تو اون دوساعت حتی ازم نپرسیدی من کی هستم و تو حیاط زیر بارون چیکار می­کنم. اون شب اونقدر عصبانی بودم که تصمیم گرفتم به محض دیدنت سرت داد بزنم و گندی که به بار آوردی رو بهت نشون بدم. اما صبح وقتی که با نون تازه جلوی در دیدمت همه چیز از یادم رفت. زبونم بند اومده بود. لبخند روی صورتت زیباترین چیزی بود که تا اون روز دیده بودم. اگر قرار بود چیزی جاودانه بمونه همین لبخند بود.

-         لبخند بزن رویا می­خوام جاودانه­ات کنم.

اون روز احساس تازه­ای داشتم. نمی­دونستم چه اتفاقی داره می­اوفته. نمی دونم چرا این بیت از حسین منزوی رو تا چندین ساعت با خودم زمزمه می­کردم.

«همواره عشق بی خبر از راه می­رسد

چونان مسافری که به ناگاه می­رسد»

من عاشق تو شده بودم رویا.

داستان: آسمان من سیاه 1


پاره‌ی یکم

تصویری از رویا

«مگه برات فرقی می‌کنه تصویر چه کسی رو می‌کشی؟ فرق می‌کنه لعنتی، خودت خوب می‌دونی. سالها منتظر این لحظه بودی، حالا که انتظارشو نداشتی پیش اومده، این تنها فرصته، برای همیشه نگهش دار.»

اما فرق می‌کرد، خواسته بودم تصویری ازش بکشم اما جواب داده بود، «دلیلی نداره، من پیشتم.» شاید می‌خواست اینطوری خودشو دور نگه داره؛ خنده دار نیست؟! هر وقت که نیاز داشتم در اختیارم بود، پیشم بود؛ تمام و کمال با همون لبخند همیشگی. اگر چیزی قرار بود برای همیشه اَزش بمونه همین لبخنده.

-         لبخند بزن رویا می‌خوام برای همیشه جاودانه‌ات کنم.

و لبخند زده بود.

*

حسی غریب گرداگرد من. سرگیجه‌ای سنگین که مرا در خود فرو می‌برد، معلق نگه می‌داشت میان این همه بوم. « نمی‌تونی اینطور بمونی»، نه، نمی تونم. نباید شروع می‌کردم. پایان این کار، پایان همه چیزه. اینو خوب می‌دونم. «دست روی دست گذاشتی که چی؟» باید ادامه بدم، فقط اینطوری می‌تونم لبخندشو برای خودم نگه دارم.

*

نشسته بود روی چهارپایه، درست روبروی من، خیره. دستام می لرزید اما پشت بوم قایم کردم. باید می‌کشیدم، تصویری که این همه سال منتظرش بودم. کسی در من زمزمه می‌کرد، «نمی مونه، برای همیشه نمی مونه». اینو خوب می‌فهمم. همیشه خواستم تصویری ازش بکشم اما جواب داده بود، «دلیلی نداره، من پیشتم.» ولی حالا، روی چهارپایه نشسته بود، درست روبروی من، مگر نه اینکه می خواست برای همیشه ترکم کنه؟ مگر نه اینکه می خواست...، باید می کشیدم، تصویری که این همه سال منتظرش بودم.

تاثیر معنادار سیاست بر توسعه فضای شهری


دکتر آذر تشکر در نشست سیاست فضاهای شهری مطرح کرد

ابوالفضل جلال


فضای شهری به عنوان عرصه فعالیت‌های عمومی از اهمیت ویژه‌ای در نزد مسئولان سیاسی و برنامه‌ریزان اجتماعی برخوردار است. با شکل‌گیری شهرهای مدرن و سرعت روزافزون زندگی امروز انسان‌ها بیش از نیمی از ساعات شبانه‌روز را در فضای شهر به سر می‌برند و در تمام این مدت در ارتباطی دوسویه با محیط و فضای شهری قرار دارند. در این خصوص نشست «سیاست فضای شهری» از سری نشست‌های بررسی پژوهش‌های اجتماعی ایران که به همت موسسه پژوهشی «رخداد تازه» برگزار می‌شود بهانه خوبی بود تا بیشتر با سیاست‌گذاری‌ها و تاثیرات سیاسی- اجتماعی آن بر فضای شهری آشنا شویم. در این نشست آذر تشکر جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه شهر به تحلیل تحولات سیاسی و تاثیر آن‌ها بر فضای شهری پرداخت.
وی سخنان خود را با ورود مدرنیته در ایران آغاز کرد و گفت: به قول مارشال برمن مدرنیته شیوه معینی از تجربه فضا و زمان است. بشر در مدرنیته منطق جدیدی را در زمان و فضا ایجاد کرد. ما در تحلیل مدرنیته ایرانی موضوع فضا را جدی نگرفته‌ایم، در حالی که در آغاز ورود مدرنیته در ایران و پس از آن این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. اولین کوشش‌ها در مدرن کردن جامعه ایرانی با دخالت در فضا شروع شد و آن ایجاد خیابان در فضای شهری بوده است. وقتی در مورد مدرنیته ایرانی سخن به میان می‌آوریم غالبا به بعد زمانی آن توجه می‌شود و بیشتر دوره‌های تاریخی، یا توسل به مفاهیم تاریخی مانند مفهوم ترقی/گسست یا مفاهیم نسلی جامعه ایرانی را مورد تحلیل قرار می‌دهیم. این در حالی است که «فضا» به عنوان یکی دیگر از پایه‌های مدرنیته در گفتمان روشنفکری ایران مغفول مانده است. برای ما موضوع فضا یک امر بدیهی و غیردیالکتیک و غیرچالشی است. دلایل بسیار می‌توان برای این وضعیت برشمرد یکی آن‌که اتومبیل در زندگی ما خیلی مهم شده است و ما فضای بیرونی را از طریق اتومبیل تجربه می‌کنیم. زمانی که از منزل خارج می‌شویم تنها به رسیدن به مقصدی معین توجه داریم و به فضایی که از آن می‌گذریم کمترین توجهی نداریم. ما ارتباطمان با محیط را و درگیری تجربی و ذهنی با فضا را در اتومبیل به طور موقت تعطیل می‌کنیم تا وقتی به مقصد برسیم. در واقع برای ما فضای شهری از مناسبات روزمره حذف شده است. رابطه فن سالارانه کارشناسان و دارندگان دانش حرفه‌ای درباره فضای شهری با دولت و حاکمان و تصمیم‌گیران شهری هم می‌تواند دلیل دیگری باشد که این عدم توجه به فضا را به همراه داشته است. مطالعات پروژه‌های شهری همواره با بودجه‌های شهرداری‌ها یا دولت انجام می‌شود و مشاوران پروژه‌های شهری اغلب فاصله لازم را با دولت ندارند؛ چون منابع تامین پروژه‌ها در نهایت در دست سیاستگذاران شهری و دولت است و به همین دلیل حرفه‌مندان حوزه شهر کمتر به نقد سیاست‌های شهر در حوزه عمومی پرداخته‌اند. در این حالت است که شهر و مسائل آن برای کسانی که درآن زندگی می‌کنند، یعنی شهروندان، تبدیل به مسئله‌ای عمومی نشده است.
تشکر افزود: به قول کانت فضا باید به داوری‌های زیباشناختی ما وارد شود و تنها در این صورت است که می‌تواند موضوع محوری عمل اجتماعی قرار گیرد. همان‌طور که هاروی می‌گوید جریانی از ساخت زیباشناسی در سیاست دنبال می‌شود و ما باید این سازماندهی‌ای را که دارد ما را به سمت پروژه‌ای خاص هدایت می‌کند، بشناسیم. این پژوهشگر فضای شهری در توضیح نظریه‌های فضای شهر افزود: توجه به نظریه‌پردازان فضا به خاطر وجه انتقادی آن‌ها از اهمیت بسیاری برخوردار است و برخی از آن‌ها می‌تواند در تحلیل فضای شهری قبل و بعد از انقلاب و دوره معاصر ایران مورد استفاده قرار گیرد. میشل فوکو بحث فضاهای خاص همچون زندان، بیمارستان و تیمارستان را مطرح و اشاره می‌کند که قدرت در فضاهای خاص چگونه عمل می‌کند. دیوید هاروی در نظریه انتقادی خود بحث سه‌گانه «فضا، زمان و پول» را مطرح می‌کند و این سه عنصر را هسته اساسی قدرت اجتماعی قرار می‌دهد و اشاره می‌کند که افرادی که قدرت اجتماعی را در اختیار یا قصد تغییر مناسبات قدرت دارند باید تعریف دوباره‌ای از این سه عنصر ارائه دهند. فضا و قدرت مناسبات دوسویه‌ای با هم برقرار می‌کنند. هم قدرت فضای خودش را تولید می‌کند و هم ایجاد فضاها می‌تواند به سازماندهی‌های جدید در جامعه منجر شود. به‌قول دیوید هاروی اقدامات هوسمان در تغییر شهر پاریس در دوران ناپلئون سوم به نوسازی‌های اجتماعی جدید، برقراری نظم بورژوایی و طبقه متوسط جدید و جداسازی‌های فضایی شدید در این شهر منجر شد.
یکی دیگر از نظریه‌پردازان «لوفور» است که از زاویه‌ای دیگر به فضا نگاه و موضوع زندگی روزمره را در این بحث وارد می‌کند. لوفور می‌گوید که «حق به شهر» نوعی حق جمعی است و زندگی شهری ما را دچار روزمرگی می‌کند. نوعی روزمرگی سرکوبگر که ما را از خود بیگانه می‌کند. زمانی که رویدادی در شهر و فضای شهر اتفاق می‌افتد زندگی روزمره ما قطع می‌شود و ما به نوعی خودآگاهی می‌رسیم و فضای شهر و نوعی زیست جهان را تجربه می‌کنیم. برای لوفور شهر و فضای شهری در شکل ایده‌آل جایی است که معنا دارد و این معنا است که شما را از روزمرگی خارج می‌کند و در این هنگام است که می‌توان شهر را بازخوانی و ردپای سیاست را در شهر مشاهده کرد.
تشکر بحث درباره فضای شهری در ایران را از دوره رضاخان آغاز کرد و افزود: در دوره رضاخان ما دخالت در فضا را در پروژه‌های بزرگ ساختمانی می‌بینیم که تحت‌تاثیر معماری آلمانی است. به لحاظ شهرسازی ما رفته‌رفته با ساختار شهری شطرنجی روبه‌رو می‌شویم که در شهرهای کوچک‌تر، غیر از تهران هم دنبال می‌شود. به این ترتیب ما هم ساختمان‌هایی با معماری‌های خیلی با شکوه داریم و هم پروژه‌هایی بزرگ در قالب شهرهای منظم و دقیق. در دهه‌های 40 و 50 ما با اوج نوسازی در ایران مواجه می‌شویم. ساخت میدان شهیاد که بعد از انقلاب، آزادی نام گرفت و ساخت مجموعه‌های تالار رودکی و تئاتر شهر در این ایام است. در سال 1349 اولین طرح جامع شهر تهران را داریم. وجه تمایز این دوره با دوره‌های بعدی در اهمیت دادن به خیابان‌سازی است و این‌که در این خیابان‌ها چه فعالیت‌های اجتماعی صورت می‌گیرد و این در زمانی است که اتومبیل جدیت امروز را در فضای شهری ندارد. به‌علاوه در دوره پهلوی ما با یک نوع خط فضایی هم روبه‌رو هستیم که خیابان انقلاب است، خطی از میدان آزادی تا دماوند که طبقات پایین را از طبقات بالا جدا می‌کند. در شمال خیابان انقلاب جای‌گیری نهادهای مدرن را مشاهده می‌کنید که خودش را از حصار ناصری و مناطق جنوبی شهر جدا کرده است.
مشاهده می‌کنید که انقلاب ایران نیز در همین خط فضایی اتفاق می‌افتد، خطی که می‌خواهد جنوب و شمال را به هم وصل کند و مشارکت طبقات پایین و بالا در همین خط لبه اتفاق می‌افتد و اغلب تظاهرات از میدان امام حسین تا میدان آزادی است. اولین اقدامات انقلابی در فضای شهری نمودهای بارزی دارد. به آتش کشیدن و تخریب نماد‌هایی که تصور می‌شدند غربگرایانه و فاسد هستند مانند سینماها، برخی هتل‌ها و محله‌های بدنامی مانند شهرنو و... اولین نشانه‌های مداخلات سیاست در فضاست. بعد از جنگ ما با تحول فضای شهری مواجه می‌شویم. در سال 1370 طرح سازماندهی تهران را داریم. در دوران سازندگی چند اتفاق مهم در شهرها می‌افتد که نشانه مستقیم دخالت سیاست در فضا است. احداث اتوبان‌ها در تهران یکی از این اقدامات است. این اتوبان‌ها که تنها اتومبیل‌ها از آن عبور می‌کنند نوعی خط فضایی را ایجاد می‌کنند و به سختی می‌توان ارتباط فضایی را بین محلات دو سوی اتوبان برقرار کرد. بنابراین علاوه بر جداسازی‌های شمالی-جنوبی و طبقاتی در تهران به نوعی جداسازی فضایی هم دامن زده می‌شود. یکی دیگر از اقدامات این دوران حذف محلات مسئله‌دار مانند خاک سفید بود. نتیجه این اتوبان‌سازی‌ها و حذف محلات این بود که طبقات فقیر در همه نقاط شهر پخش و از دید جامعه پنهان می‌شدند. از این زمان اولین تصویری که از تهران به ذهن می‌رسید شهری است که برای زندگی بورژوازی و طبقات متوسط طراحی شده است.
در دوره هشت ساله سازندگی سیاست فروش تراکم شهر تهران را گران‌تر و پرتراکم‌تر کرد. شهری که محل مناسبی برای اقتصاد خرده بورژوازی پس از انقلاب بود و سرمایه‌ها در مستغلات به‌کار انداخته شد. سیاست عمده در این دوره توسعه شهرک‌ها و مناطق الحاقی به شهر است. یعنی شهر در سطح نیز توسعه یافت. در این دوره فرهنگسراهایی ساخته شد که در دوره اصلاحات فضای عملکردی مناسبی را برای طبقه متوسط ایجاد کرد. اگر دوره سازندگی را دوره ایجاد فضاها بتوان تلقی کرد باید دوره اصلاحات را دوره استفاده و تقویت عملکردی فضاها به حساب آورد.
اما از سال 1384 وضع کاملا برمی‌گردد. در دوره اول ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد سه اتفاق مهم رخ می‌دهد؛ تصویب طرح جامع تهران در سال 1385، تبصره بودجه 1385 که کلیه طرح‌های عمرانی را به سازمان بسیج سازندگی واگذار کرد و اتفاق قابل طرح دیگر، طرح توسعه فضاهای فرهنگی است. در طرح جامع تهران به‌جای گسترش تهران در نقاط پیرامونی به موضوع بافت‌های تاریخی و مناطق مرکزی شهر تهران توجه جدی می‌شود و دیگر بحث توسعه شهرک‌های اطراف تهران را نداریم و توسعه شهر تهران کمتر می‌شود. هدف این طرح این بود که سرمایه‌ها در سیاست اعیانی‌سازی (Gentrification) در مناطق تاریخی و محیط‌های مسکونی «فرسوده» به‌کار افتد. اعیانی‌سازی در ادبیات شهرسازی ما نسبتا بار معنایی مثبتی را به‌خود گرفته است درحالی‌که در نظریه انتقادی در مباحث فضا این واژه بار منفی با خود دارد و نشان‌دهنده نوعی تظاهر و دورویی است. سیاستی است که می‌خواهد واقعیت زندگی شهری، فرسودگی زندگی و روح و روان آدم‌های شهری را پنهان و البته سرمایه‌های عده‌ای را چند برابر کند.
با کمک تبصره بودجه، نهادهای نظامی در بحث ساخت‌وساز شهری بسیار فعال شدند و با کمک طرح‌های مطالعاتی مانند طرح توسعه فضاهای فرهنگی، فضاهای محله‌ای بر محور مساجد تعریف شد. در این میان فضاهای فرهنگی موجود در شهر مانند سینماهای متروکه مورد بی‌توجهی قرار گرفتند و سینماهای جدیدی در مجتمع‌های اداری- تجاری تعریف شدند تا امکان کنترل را بیشتر فراهم کنند. در خیابان لاله‌زار 23 سالن نمایش و سینما وجود دارد که در حال حاضر انبار صنف الکتریکی است.
در دوره دوم ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، ما با دخالت‌های سیاسی و ایدئولوژیک و اقتصادی زیادی در فضای شهری مواجه می‌شویم. در این دوره ما با نوعی رفتار انتقام‌جویانه
(Revanchism) در فضا روبه‌رو هستیم. نیل اسمیت ریوانشیسم را این‌گونه تعریف می‌کند که عده‌ای امتیازاتی را که دیگران دارند از آن خود می‌دانند و سعی در بازگرداندن این امتیازات به خود را دارند و شروع به رفتاری انتقام‌جویانه می‌کنند. فضای عمومی شهر که در دوره اصلاحات از آن طبقه متوسط بود، بعد از سال 88 با یک نگرش انتقام‌جویانه مواجه می‌شود. فضاهای شهر که فضاهای حضور طبقه متوسط است یا دچار بریدگی‌ها و قطع ارتباط جمعیتی می‌شود، مانند پروژه چهارراه ولیعصر یا تعاریف جدیدی پیدا می‌کنند مانند پیاده راهسازی خیابان شهدا و تعریف جدید میدان امام حسین یا با نشانه‌گذاری‌های جدیدی سعی می‌شود این تفکر القا شود که فضا تحت اشغال اندیشه خاصی است. بیلبوردهای عظیم در میادین و به‌خصوص در خط فضایی تهران یعنی انقلاب، چهارراه ولیعصر و میدان ولیعصر از جمله نشانه‌گذاری‌های جدید شهر است.
در بخش اقتصادی هم در این دوران با احداث پاساژها و مجتمع‌های عظیم تجاری روبه‌رو می‌شویم که مصرف‌گرایی را القا می‌کنند و سعی در ایجاد بازار محصولات کم‌کیفیت و تشویق جامعه به مصرف دارند. در پایان این نشست که با نمایش فیلمی از فضای شهری دوره پهلوی و نمایش عکس‌هایی از فضای عمومی و پروژه‌های عمرانی شهر تهران در دوره‌های مختلف تاریخی همراه بود، آذر تشکر به سوالات شرکت‌کنندگان درباره فضای شهری پاسخ داد.

این گزارش در روز دوشنبه 23 بهمن ماه 1391 در روزنامه بهار به چاپ رسیده است

گرایش فرم به سوی محتوای نامعلوم

ن

گاهی از منظر فرمالیسم به مجموعه شعر نامه های بی تاریخ سروده کمیل قاسمی

گرایش فرم به سوی محتوای نامعلوم

امری که باعث شد فرمالیست‌ها همه توجه خود را به اثر ادبی معطوف سازند این مساله بود که ادبیات را گونه‌ای از کاربرد زبان می‌دانستند که با در هم ریختن زبان علمی‌یا کاربردی شکل می‌گرفت. این در هم ریختن، تلاشی برای خارج شدن از هنجارهای معمولی زبان بود تا در سایه عادت ستیزی نوعی خلاقیت هنری به وجود آید. «فرم، نظم و شکلی است که در بیان محتوای اثر ادبی و هنری به کار می‌رود. فرم، شیوه تنظیم و هماهنگ کردن اجزای و عناصر یک اثر هنری و ادبی و روش ارائه آن است». فرمالیست‌ها، اثر ادبی را بدون هیچ‌گونه پیش زمینه‌ای مورد بررسی قرار می‌دهند. در نقد یک اثر ادبی فقط به خود متن توجه دارند. آنها معتقدند که به اثر ادبی باید از جنبه ادبی بودن آن نگریست. فرمالیست‌ها اثر را به عنوان بازتاب دهنده حقیقت زندگی نویسنده که پیشتر بر آن تاکید می‌شد، نپذیرفتند. از دیدگاه فرمالیست‌ها زندگینامه مولف در درجه دوم اعتبار قرار دارد و در مرحله نخست به خود متن می‌پردازند. در مجموعه شعر «نامه‌های بی تاریخ» سروده کمیل قاسمی‌با نوعی تلاش فرمالیستی روبه‌رو می‌شویم. این مجموعه دارای 51 شعر است که 13 شعر انتهایی کتاب که در قالب‌های کلاسیک سروده شده است و از دایره این یادداشت خارج است. بخش نخست این مجموعه که از 31 شعر تشکیل می‌شود، در قالب شعر سپید سروده شده است و اغلب آنها طرح واره‌هایی کوتاه و چند خطی است. مفهوم شکل از نظر فرمالیست‌ها به دو پیشنهاد مهم که آنان مطرح می‌کنند وابسته است: 1. هر نکته ادبی از واژه تا سخن، باید در پیوندی که با سایر نکته‌ها می‌یابد، بررسی گردد و شناخته شود. بر این اساس شناخت ساختار یا شالوده اصلی اثر مهم‌ترین جنبه پژوهش ادبی است. 2. پژوهش همزمانی – که سوسور آن را مطرح کرد- روش اصلی پژوهش ادبی است.در اغلب شعر‌های بخش نخست این مجموعه که از طرح واره‌های چند خطی تشکیل می‌شود شاعر سعی در هنجارگریزی از ذهنیت مسلط اجتماعی دارد که از آموزه‌های اصلی مکتب فرمالیسم است اما شاعر بیشتر به محتوا نظر کرده است و این آشنایی‌زدایی‌ها در درون مایه محتوای اثر شکل می‌گیرد و نه در صورت اثر که این نکته‌ای است که فرمالیست‌ها آن را بخشی از توجه به فرم اثر می‌داند. به نظر فرمالیست‌ها شکل نسبت میان اجزا و عناصر را نشان می‌دهد. منظور از این مجموعه عناصر، همان عناصر آوایی، شامل وزن و قافیه، هجا، ردیف و عناصر زبان شناسیک شامل همه صنایع بدیعی و بیانی و عناصر معنایی می‌شود. مشروط بر این که، این عناصر در ساخت یک اثر ادبی نقشی بر عهده داشته باشند.«آنجا کیست/ که من اینجا نیستم؟!» نخستین شعر این مجموعه است که در عین کوتاهی مفهومی‌همزمانی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند و با شنونده اثر (مخاطب) وارد گفت‌وگویی می‌شود که سه عامل در آن ایفای نقش می‌کنند. ابتدا با خود شاعر روبه‌رو هستیم که پرسشی را می‌پرسد. دومین عامل شنونده است که پرسش خطاب به او بیان شده است و سومین عامل کسی است که در سوی دیگر قرار دارد و شاعر به خاطر آن در مکان فعلی حضور ندارد. این در هم ریختن زبان و ایجاد مفهومی‌جدید در شعر یکی از شگردهایی است که ریشه در تفکرات فرمالیستی دارد. توجه بیش از حد به فرم در نزد فرمالیست‌ها سبب بی‌توجهی به محتوا نشده است و آنها بر خلاف فوتوریست‌ها که هیچ‌گونه توجهی به محتوا نداشتند و تنها صورت و فرم را مورد عنایت قرار می‌دادند، محتوا را نیز مد نظر قرار می‌دهند. زیرا، صورت و محتوا را جدا از یکدیگر نمی‌دانند. در مجموعه شعر «نامه‌های بی‌تاریخ» ما با نوعی گرایش به سمت محتوا و عدم توجه به فرم مواجه هستیم. در این خصوص می‌توان به شعر‌های شماره 4، 5، 16، 25 و 27 اشاره کرد که برای نمونه دو شعر را در زیر می‌آورم.«نه سدی شکسته/ نه باران بسیار باریده/ تنها دریا آمده/ ماهی را از دلتنگی درآورد». (ص 10) «با همه ی زمینی بودنش/ آسمانی است/ کره ی خاکی». (ص 40) به نظر فرمالیست‌ها به جای جست‌وجوی «مفهوم اثر» باید در پی کشف شکرد بود. این معنای سخن شکلوفسکی است که هنر همان شگرد است. برای شناخت این شگرد باید نوع «از شکل انداختن» و «دگرگون کردن» ماده‌ اثر هنری را مشخص کرد. در این مجموعه ما با شگردهای زبانی متعددی روبه‌رو می‌شویم که می‌توان به صورت نمونه به شعر شماره 3 اشاره کرد. «دهانم را در پرانتز می‌گذارم/ فریادی نیست/ رازیست/ که باید به نجوا با تو بگویم» (ص 9) در این شعر جدای از دست بردن در فرم زبان، آشنایی‌زدایی در محتوا نیز صورت گرفته است و نمونه خوبی برای یک شعر فرمالیستی است که در عین ایجاز در کلمات مضمون شاعرانه‌ای نیز دارد.شاعر در ادامه نیز از شگرد آشنایی‌زدایی استفاده می‌کند و این کار را آنقدر تکرار می‌کند که موجب دلزدگی مخاطب می‌شود. طرح واره‌هایی که در سطح طرح باقی می‌مانند و به شعریت در مفهوم عام آن نمی‌رسند. شعرهای شماره 2، 6، 21، 25، 26و 27 از این دسته‌اند.لوی اشتروس می‌گوید: در ارتباط با فرمالیسم، حوزه‌های دوگانه فرم و محتوا کاملاً جدا نگه داشته می‌شود. چرا که به گمان فرمالیست‌ها، صرفاً فرم قابل درک است و آنچه در محتوا رسوب می‌کند، ارزش چندانی ندارد. این در حالی است که تئورسین‌های فرمالیسم با وقوف کامل به این مساله مشخصاً و بارها دیدگاهشان را در این مورد بیان داشته‌اند که: برای ما مفهوم فرم به گونه افزایش پاینده‌ای با مفهوم ادبیات به عنوان یک کلیت و نیز مقوله‌ واقعه‌ ادبی ادغام شده است. به طور کلی، یکی از عوامل تعریف‌کننده‌ فرمالیست‌های روس، تلاششان در اندیشیدن به یک اثر به عنوان مجموعه‌ای از عناصر زبانی و ساختاری و فعل و انفعال‌های میانشان است که می‌تواند به زایش آنچه در سنت محتوا خوانده می‌شود بینجامد. در مجموعه شعر «نامه‌های بی تاریخ» که نخستین مجموعه شعر این شاعر است نیز ما با تلاشی فرمالیستی در بخش نخست این مجموعه مواجه می‌شویم که در آن شاعر تجربه‌های خوبی را بر اساس این نظریات انجام داده است اما در برخی از اشعار به خوبی از عهده این کار بر نیامده است. این مجموعه این امید را در مخاطبان خود زنده نگه می‌دارد که در آینده شاهد شعرهای خوبی از این شاعر جوان باشیم.


 

پیوست: این یادداشت در شماره یک نشریه کلاغ و

روزنامه آرمان روابط عمومی به تاریخ 11/10/ 91 به چاپ رسیده است.

زنده باد قلم آزاد

رهایی همیشه خوب بوده است و رهایی از بند همواره دغدغه انسان مدرن

هفته گذشته از روزنامه خورشید استعفا دادم و همکاری خود را با تیم تحریریه خورشید به پایان رسندم

متن کامل استعفا نامه من به شرح زیر بود.

 

بسم رب القلم

خدمت جناب آقای محمد رضا تقوی فرد

مدی عامل محترم موسسه فرهنگی هنری آتیه و مدیر مسئول محترم روزنامه خورشید

با سلام

اینجانب ابوالفضل جلال به علت اختلاف نظر و فضای سنگینی که بر تحریریه آن روزنامه حاکم است قادر به ادامه همکاری نبوده و استعفای خود را تسلیم جنابعالی می کنم. در ای سه ماه فعالیت در آن روزنامه به عنوان یک جامعه شناس درس های بسیاری را آموختم و جامعه و انسان های اطراف خود را بهتر شناختم. ان شاا... خداوند همه ما را ب راه راست هدایت فرماید.

ابوالفضل جلال

۲۰/ ۹/ ۱۳۹۱

 

بوق عنصر اصلی در رانندگی

حواسپرتی نعمت بزرگی است. وقتی در شهر شلوغی چون تهران زندگی می کنی در بعضی مواقع باید خودت را به حواس پرتی بزنی تا بتوانی در خیل عطیم صدای بوق های ممتد و بی دلیل رانندگان خلاص شوی. بوق زدن تبدیل به فرهنگی شده است که در میان رانندگان باب شده است و برای هر اقدامی در رانندگی به بوق زدن متوصل می شوند و بی آنکه به محیطی که در آن قرار دارند توجه کنند دست خود را به روی بوق ماشین خود می گذارند و آن را ول هم نمی کنند. شهر تهران پر سر و صدایی است که اگر به صداهای آن توجه کنیم دچار اختلالات شنوایی خواهیم شد. مغر انسان این توانایی را دارد که در محیط های شلوغ و پر سر و صدا، اصوات اضافی را حذف و نوعی حواس پرتی را به انسان القاء کند. اگر این توانایی را از انسان بگیریم چه می شود؟ باید سرو صدای بوق های بی مورد وسایل نقلیه را بشنویم و عذاب بکشیم؟ بوق زدن در شهری همچون تهران خود تبدیل به فرهنگی و زبانی شده است که رانندگان با آن با دیگر رانندگان صحبت می کنند و مفاهیمی را انتقال می دهند. بوق زدن در تهران یکی از ابزارهای کلیدی در رانندگی محسوب می شود و رانندگان برای هر اقدامی ابتدا از بوق وسایل نقلیه خود استفاده می کنند. فرهنگ بوق و انواع بوق زدن در شهر های بزرگ به گونه زیر است:

1 ـ بوق سبقت: برای اعلام آمادگی راننده عقبی برای جلو زدن به کار می‌رود.
2 ـ بوق مسافرکشی: که به مسافران کنار پیاده رو سوال می کند که مقصدشان کجاست؟
3 ـ بوق سلام: ویژه رانندگانی که با یکدیگر آشنایی یا رابطه سببی و نسبی دارند و بوق جواب سلام را هم به دنبال دارد.
4 ـ بوق تشکر: این بوق جنبه اخلاقی قویی دارد و برای قدردانی و اظهار لطف راننده به فردی دیگر به کار می‌رود.
5 ـ بوق خداحافظی: این بوق هنگام مراجعت از مهمانی‌ها یا وقتی راننده از دوست و آشنایش دور می‌شود نواخته می شود و به شکل یک بوق بسیار کوتاه زده می شود.
6 ـ بوق خسته نباشید: مخصوص رانندگان خطوط تاکسیرانی که در طول مسیر یکدیگر را ملاقات می‌کنند و به این وسیله به هم خسته نباشید می‌گویند.
7 ـ بوق ارادت: این بوق برای اظهار ارادت و به صورت ممتد یا 2 بوق کوتاه نواخته می‌شود و ویژه ملاقات افرادی است که راننده برایشان احترام بسیاری قائل می‌شود.
8 ـ بوق راه بازکن: بیشتر برای نشان دادن سر رفتن کاسه صبر رانندگان در ترافیک‌های سنگین به کار می‌رود. به صورت پیش‌فرض در ترافیک سنگین لحظه‌ای مکث با هجوم بوق‌ها همراه است.
9 ـ بوق ضد جریمه: راننده‌ای که خواسته یا ناخواسته مرتکب خلافی شده، ولی سریعا متوجه وجود افسر راهور می‌شود و از خلافش منصرف می‌گردد از این بوق همراه با تکان دست و نشان دادن حالت شرمندگی و عذرخواهی برای فرار از جریمه استفاده می‌کند.
10 ـ بوق اعلام موجودیت:
مخصوص افرادی که با سرعت زیاد و غیرمجاز حرکت می‌کنند و هنگام رسیدن به تقاطع و سرپیچ حضورشان را اعلام می‌کنند که دفع خطر شود.
11 ـ بوق چه کار می‌کنی؟
برای تذکر یا دادن شیوه درست رانندگی به همراه حرکات دست، صورت و لب‌ها برای رانندگان ناشی یا حواس‌پرت نواخته می‌شود.
12 ـ بوق بچه: نشانه عشق به فرزند و راهکاری برای اظهار محبت به اوست. این بوق توسط راننده یا خود بچه نواخته می‌شود.
13 ـ بوق عروسی و سایر شادی‌ها:
در عروسی ها و با ریتم خاص نواخته می شود.
14 ـ بوق تونلی: این بوق در تونل‌های تازه‌تاسیس شهری برای شنیدن و لذت بردن از طنین بوق و گاهی سنجش قدرت بازتاب دیواره‌های تونل نواخته می‌شود.
15 ـ بوق سنجش صوتی: این بوق در مجاورت تابلوهای سنجش آلودگی صوتی در معابر اصلی شهر و برای آگاهی از قدرت بوق خودرو یا احتمالا از روی تفریح و دلخوشی نواخته می‌شود.
16 ـ بوق دعوا: اوج غنای فرهنگ بوق ایرانی و اغلب به معنای پیاده بشم دعوا کنیم؟!

 

پی نوشت: این یادداشت در روزنامه خورشید به تاریخ ۲۹ آبان ماه به چاپ رسیده است.

 

حق با کیست؛ سواره یا پیاده؟

در خیابان­های شهر دو دسته آدم وجود دارد؛ سواره­ها و پیاده­ها. بسیاری از ما هنگامی که در خیابان­ها در حال رفت و آمد هستیم بی توجه به حق تقدمی که در قانون تعریف شده است عملی را انجام می­دهیم که به ظاهر به نفع ما باشد و زودتر به کارهایمان برسیم. هر شهروندی همه روزه با موتورسوارانی روبرو می­شود که در پیاده­رو­ها تردد می­کنند که به قول خودشان می­خواهند ترافیک را دور بزنند و زودتر به مقصد برسند، اتومبیل­هایی که بی­توجه به چراغ قرمز از چهار راه­ها عبور می کنند، وسایلی که با بوق زدن­های متوالی و بی­مورد سعی در باز کردن راه عبور خود هستند، عابرینی که بدون توجه به علائم راهنمایی و رانندگی از عرض خیابان­ها عبور می­کنند و استفاده از پل­های عابر پیاده را امری تشریفاتی می­دانند. بی­شک بسیاری از ما این تجربه ها را داشته­ایم و یا آن را از نزدیک مشاهده کرده­ایم. حال این سوال پیش می­آید که در این برخوردها حق با کیست؟راننده­ای که با سرعت اجازه عبور به دیگران را نمی­دهد و حق عبور را تنها برای خود می­داند و می­خواهد وسایل دیگر حق عبور را به او بدهند، احتمالاً اتومبیل روبرویی هم همین حق را برای خود قائل­اند. موتورسوارانی که از محل تردد عابرین پیاده عبور می­کند حق را به خود می­دهند. خلاصه کلام این می­شود که در شهرهای بزرگ و در حضور افراد در خیابان چه سواره باشیم و چه پیاده، حق را اول به خود می­دهیم. گویی قانون نانوشته­ای در خیابان­های شهر و فرهنگ شهرنشینی وجود دارد که حق را در همه حال به خود می­دهیم و گویی  حقی برای دیگران نباید قائل باشیم. این مسئله در میان مردم رواج یافته است، زمانی که پیاده هستیم و در موقعیتی همچون عبور از خیابان قرار می­گیریم حق را به پیاده می­دهیم و انتظار داریم که اتومبیل­ها برای این حق ما احترام قائل شوند و اجازه عبور از خیابان را به ما بدهد. زمانی هم که سواره هستیم این حق را برای خود قائل می­شویم و انتظار داریم پیاده­ها ابتدا اجازه عبور اتومبیل ما را بدهند. این معظلی است که در میان شهروندان وجود دارد و تا زمانی که ما در هر حالتی که باشیم حق را به خود بدهیم و حقی برای دیگران قائل نباشیم دچار اختلالات اجتماعی و بروز مسائل و مشکلاتی در شهر خواهیم بود. بی شک یکی از علت­هایی که به بروز ترافیک در شهر می­انجامد وجود این فرهنگ «حق برتر برای خود» در میان شهروندان است. بی­انصافی است که تمام مشکلات ترافیکی را به گردن نهاد­های مسئول و نظارتی بیندازیم و آنها را مقصر بدانیم که اگر این فکر را داشته باشیم به دام همان ذهنیت اشتباه «حق برتر برای خود» افتاده­ایم. فرهنگی اشتباه که منجر به پدیده های نامطلوب شهری چون ترافیک، ازدحام و درگیری های لفظی در میان شهروندان و اختلالات ذهنی و روانی در مردم می شود. فرهنگی که می توان با کمی تأمل در رفتار شخصی افراد از بروز مشکلاتی که پیش می آورد جلوگیری کرد.

اصلاح این فرهنگ اشتباه مستلزم این نکته است که بپذیریم برای دیگران هم باید حقی قائل شد و این را در خود درونی کنیم که لزوماً در هر شرایطی حق با ما نیست. برای اصلاح این فرهنگ ابتدا باید از خود شروع کنیم و خودمان را در موقعیت دیگران قرار دهیم و بپذیریم که اگر در شرایط افراد دیگر باشیم دوست داشتیم چه رفتاری نسبت به خواست های ما صورت گیرد و آن گاه به انجام عمل اقدام کنیم.

 

پی نوشت: این یادداشت در روزنامه خورشید به تاریخ ۲۸ آبان ماه به چاپ رسیده است

 

بدون شرح

نقش سرماخوردگی در مشکلات اجتماعی

 

یکی از مشخصه های ابر شهرها افزایش جمعیت کارمندان در سطح شهر است. با سرد شدن هوا و بارش باران یکی از نشانه های بروز سرما در شهرها ظاهر شدن افرادی است که نشانه های سرماخوردگی را در خود دارند. یکی از توصیه هایی که پزشکان در خصوص سرماخوردگان می کنند این است که از خانه خارج نشوند و علت آن را انتقال ویروس سرماخوردگی از طریق هوا می دانند و راه کم کردن این انتقال را در خانه ماندن بیماران می دانند. در شهرهایی که جمعیت کارمندان بسیار زیاد است، در خانه ماندن به نوعی که پزشکان می گویند امکانپذیر نیست یا کارمندان ترجیح می دهند تا لحظه ای که بیماری شدت نگرفته است در محل های کار خود حاضر شوند و این ذهنیت اشتباهی در فرهنگ عمومی است که این روزها جا افتاده است. برای اصلاح این فرهنگ باید زیرساخت هایی را فر اهم کرد که کارمندان فارغ از هر دغدغه ای هنگام بیماری در خانه بمانند و استراحت کنند. اما اعلان های نهاد های مختلف در این خصوص از کارایی خوبی برخوردار نبوه اند و باید برای این مسئله چاره ای بیشتر از توصیه های گاه و بیگاه صورت گیرد. تا زمانی که این اصلاح فرهنگ به صورت کامل نجام شود چاره ای نیست جز اینکه بپذیریم کارمندان ترجیح می دهند هنگام سرماخوردگی در محل های کار خود حاضر شوند. برای انتقال ندادن بیماری به افراد دیگر جامعه باید چاره اندیشی کرد که بیشتر این توصیه ها فردی است و افراد بیمار باید براساس آگاهی جمعی به آنها عمل کنند.

مترو یکی از اماکن عمومی است که این روزها از عوامل اصلی انتقال ویروس سرماخوردگی در میان شهروندان است چرا که به علت محدودیت در تعداد واگن ها و عدم تناسب میان مسافران و قطارهای فعال در خطوط، با وجود ازدحام مسافران و این فشردگی در قطارها و نزدیک بودن مسافران با فرد سرماخورده هوای واگن ها و ایستگاه های مترو را ویروس های سرماخوردگی انباشته است و خود عاملی است که افراد زیادی در خطر ابتلا به سرماخوردگی قرار گیرند. یکی از توصیه هایی که می توان به افراد بیمار کرد تا از این پدیده نوظهور جلوگیری کرد این است که این افراد در فرایند شکل گیری و یا ابتلا به سرماخوردگی از استفاده از این وسایل نقلیه عمومی خودداری کنند و اگر این امکان برای آنها وجود ندارد از ماسک های هوا که از انتقال ویروس سرماخوردگی به افراد دیگر جلوگیری می کند استفاده کنند.

شاید این نکته کوچک و به ظاهر سطحی به نظر بعضی از افراد بی تأثیر باشد و بگویند چند نفر بیمار که نمی توانند همه را بیمار کنند. اما همین پدیده کوچک در سطح کلان مشکلات فراوانی را برای کشور در بخش های مختلف ایجاد می کند. اگر یک نفر در روز اول هفته 10 نفر را بیمار کند و این 10 نفر در روز بعد هر کدام 10 نفر دیگر را بیمار کنند تا آخر هفته ما یک میلیون بیمار سرماخورده داریم که بخش بزرگی از بدنه اجرایی کشور را تشکیل می دهند و این فرضی بسیار خوشبینانه است چرا که در شرایط حال حاضر متروی تهران بسیار بیشتر از یک فرد بیمار در حال تردد هستند و این برای اقتصاد کشور بسیار خطرناک است چرا که هنگام بیماری کارایی افراد به کمتر از نصف می رسد و این زمانی به یک مسئله ملی تبدیل می شود که بدانیم افراد زیادی در معرض ابتلا به بیماری سرماخوردگی هستند و تأثیرات جبران ناپذیری را برای کل بدنه اجتماع ایجاد می کنند.

برای جلوگیری از این مشکل راه حل های ساده ای وجود دارد که به صورت کلی بیان شد. سازمان متروی تهران در این خصوص می تواند با افزایش تعدا قطار های فعال در خطوط از ازدحام مسافران جلوگیری کند و یا فضای واگن ها و ایستگاه را به وسیله ضد عفونی کنندگان از وجود ویروس های معلق در هوا جلوگیری کنند اما پیشگیری اصلی باید توسط خود شهروندان صورت گیرد و با استفاده از ماسک های تصفیه هوا و یا در خانه ماندن از بروز این معضل جلوگیری کنند.

پی نوشت: این یادداشت در روز ۲۸ آبان ماه در روزنامه خورشید به چاپ رسیده است.