شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

طبقه بندی موضوعی

از ترس بی تو لال شدن حرف می زنم

شکستن سکوتی دو ساله کار آسانی نبود چرا که شعر رهایم کرده بود و رهایش کرده بودم اما گاهی احساس می کنی برخی حرف ها را تنها به زبان شعر می توان گفت که اگر نگویی حرف هایت بغضی نخورده می شوند در گلو پس از ترس لال شدن حرف می زنی.

پس کوتاهی ها و ضعف های این شعر را به سکوتی دوساله ببخشید.

 

«و طوفان گرفت و باد تو را با خود برد»   پ

 

جز نگاهی که پیش پایت افتاد چه می توانستم با خود ببرم

به نیمکتی فراموش شده می مانم

که باد خاطرش را از ذهن عابران پاک کرده است

خیابان را

         به دیدار دور از انتظار یک آشنای قدیمی

        پا به پا می کنم

       تا کمی دیر تر به خانه بروم

      تا کمی دیرتر سلام کنم به قاب عکسی که جای تو را گرفت

این روزها

به آهستگی از کنارت می گذرم

تا ندانی در کجای این خیابان گم خواهم شد

با این همه نترس عزیزم

راه دوری نمی روم

می توانی صدایم کنی

تا در آغوش هم برای روزهای رفته گریه کنیم.


نکته: تیتر این پست مصرعی از شعر زیبای حامد شاملو است

  • ابوالفضل جلال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی