سیمای زن در ادبیات
- شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۴ ق.ظ
نگاهی به مجموعه شعر "دختری مینیاتوری بودم" سروده شیما شهسواران احمدی
در خوانش فمینیستی از آثار ادبی همواره با دو گرایش عمده روبهرو هستیم. گرایش نخست به زن در حکم مصرف کننده ادبیاتی که مردان تولید میکنند و به دریافتهایی که خواننده زن از متون ادبی به دست میآورد، میپردازد. و گرایش دوم توجه خود را به زن در حکم نویسنده اثر ادبی معطوف میکند، در واقع به زن در حکم تولید کننده معنای متنی و ساختارهای ادبیاتی که زنان تولید گنندگان آن هستند میپردازد. در گرایش نخست به تصویرها و کلیشههایی که زنان را با آن نشان میدهند پرداخته میشود. کلیشههایی که زن را در حکم موجودی وسوسهگر، موجودی دلنشین اما ذاتاً ناتوان در نظر میگیرند. این کلیشهها در ادبیاتی ظهور میکند که تولید کننده آن مردانی هستند که خواستار استمرار سلطه فرهنگی و اجتماعی مردان هستند. و گرایش دوم به موضوعاتی همچون زبان زنانه و خط سیر فردی و اجتماعی ادبیات زنانه میپردازد. در خوانش مجموعه شعر «دختری مینیاتوری بودم» سعی میشود با توجه به این دو گرایش به بررسی گوشهای از اثر بپردازم.مگیهام در فرهنگ نظریههای فمینیستی هویت را این گونه تعریف میکند «از نظر فمینیستها هویت هدف نیست بلکه به معنای دقیقتر نقطه آغاز هر فرایند خودآگاهی است. آنان میگویند درک زنان از هویت، متکثر و حتی تعارض آمیز است.» در ادبیات مردسالارانه هویت زنانه را مترادف با ضعفی تاریخی میدانند که شاعر در بیت پایانی غزل پنجم این کتاب به خوبی به آن اشاره میکند،
«استکانم که نیم من اشک است نیمه خالی مرا پر کن
زور تاریخ میرسد به زنان مادرم گریه کن در آغوشم»
در این غزل ما با نوعی گم شدن هویت زنانه روبهرو هستیم که شاعر این گم شدن و فراموشی هویت را با واژه «شجره نامه» نشان میدهد و دلیل این گم شدن را اختراع قطار میدانند که در این شعر نشانههایی از پیشرفت و صنعتی شدن است و جامعهای را تصویر میکند که با پیشرفت رو به رشد خود هویت فردی را از انسان و به خصوص از زنان میگیرد و منجر به از خود بیگانگی انسان مدرن میشود.
«شهر من زیر ریلها له شد اختراع قطار تاوان داشت
آن قدر بینشان شدم که شده ست شجره... نامه ام فراموشم»
در شعرهای ابتدایی مجموعه شعر با گم گشتگی هویت فردی مواجه هستیم و این مخاطب را ترغیب میکند تا ادامه شعرها را دنبال کند تا سرنوشت این گمگشتگی را دریابد و این اتفاق در غزل سی اتفاق میافتد، که برای زن صفاتی چون؛ روح سرکش، طغیان گر، نجابت و رها بودن قائل میشود که به هیچ وجه با صفاتی که ادبیات مردسالار برای آنها توصیف میکند همخوانی ندارد و شاعر در این شعر در برابر کلیشهها میایستد و هویتی مستقل و خودآگاه از زن را ارائه میدهد. نکته دیگری که در این مجموعه شعر توجه مخاطب را جلب میکند جابهجایی جایگاه مرد و زن است. همانطور که پیشتر اشاره شد در ادبیات مردسالار، زن در موضع ضعف نسبت به مرد قرار دارد. به طور نمونه در غزل شماره هفت ما با این جابهجایی روبهرو هستیم؛
«سقراط شو سقراط شو سقراط اسطوره دنیای منطق باش
رستم نخواهی شد اگر هر زن در قصهها تهمینه ات باشد»
یا
«گنجشکی در حوض نقاشی مفهوم دریا را نمیفهمی
جز صورت سرخت چه میبینی هر حوض تا آیینهات باشد»
در این غزل، زن در نقش انسانی منطقی، بزرگاندیش و انسانی که افقهای گسترده تری را میبیند ظاهر میشود و مرد انسان کوچکی است که جز به ظواهر توجهی ندارد و از دریا تنها گوشهای کوچک به اندازه حوض میبیند.در بیت آخر غزل دهم نیز شاعر با اینکه خود را بزرگتر از مردان نمیبیند، خود را کوچکتر نیز نمیبیند و در مقام برابری با مردان ظاهر میشود که این نیز خود نشان از تغییر بیان و دیدگاه نسبت به زنان دارد.
«ما دو کوهیم که هرگز نرسیدیم به هم
سرد و مغرور تو هم مثل منی حق داری»
به نظر میرسد در این مجموعه شعر شاعر توانسته است تصویر متفاوتی از زن را نسبت به ادبیات گذشتگان که تا حدودی در زیر سلطه نظام مرد سالاری بوده است به نمایش بگذارد. و شاعر این شعرها شخصیت مستقلی از زن را در روند کلی این مجموعه ساخته و پرداخته است.
* این یادداشت در روزنامه آرمان روابط عمومی در تاریخ ۲۹ مهرماه ۹۱ به چاپ رسیده است.
- ۹۱/۰۷/۲۹