شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

شبگردی

در شهر من مردی است که شب ها روی دیوارهای شهر عربده می کشد؛ اینطوری، آآآآآآآآآآآآ

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «فرهنگ همگانی» ثبت شده است

بوق عنصر اصلی در رانندگی

حواسپرتی نعمت بزرگی است. وقتی در شهر شلوغی چون تهران زندگی می کنی در بعضی مواقع باید خودت را به حواس پرتی بزنی تا بتوانی در خیل عطیم صدای بوق های ممتد و بی دلیل رانندگان خلاص شوی. بوق زدن تبدیل به فرهنگی شده است که در میان رانندگان باب شده است و برای هر اقدامی در رانندگی به بوق زدن متوصل می شوند و بی آنکه به محیطی که در آن قرار دارند توجه کنند دست خود را به روی بوق ماشین خود می گذارند و آن را ول هم نمی کنند. شهر تهران پر سر و صدایی است که اگر به صداهای آن توجه کنیم دچار اختلالات شنوایی خواهیم شد. مغر انسان این توانایی را دارد که در محیط های شلوغ و پر سر و صدا، اصوات اضافی را حذف و نوعی حواس پرتی را به انسان القاء کند. اگر این توانایی را از انسان بگیریم چه می شود؟ باید سرو صدای بوق های بی مورد وسایل نقلیه را بشنویم و عذاب بکشیم؟ بوق زدن در شهری همچون تهران خود تبدیل به فرهنگی و زبانی شده است که رانندگان با آن با دیگر رانندگان صحبت می کنند و مفاهیمی را انتقال می دهند. بوق زدن در تهران یکی از ابزارهای کلیدی در رانندگی محسوب می شود و رانندگان برای هر اقدامی ابتدا از بوق وسایل نقلیه خود استفاده می کنند. فرهنگ بوق و انواع بوق زدن در شهر های بزرگ به گونه زیر است:

1 ـ بوق سبقت: برای اعلام آمادگی راننده عقبی برای جلو زدن به کار می‌رود.
2 ـ بوق مسافرکشی: که به مسافران کنار پیاده رو سوال می کند که مقصدشان کجاست؟
3 ـ بوق سلام: ویژه رانندگانی که با یکدیگر آشنایی یا رابطه سببی و نسبی دارند و بوق جواب سلام را هم به دنبال دارد.
4 ـ بوق تشکر: این بوق جنبه اخلاقی قویی دارد و برای قدردانی و اظهار لطف راننده به فردی دیگر به کار می‌رود.
5 ـ بوق خداحافظی: این بوق هنگام مراجعت از مهمانی‌ها یا وقتی راننده از دوست و آشنایش دور می‌شود نواخته می شود و به شکل یک بوق بسیار کوتاه زده می شود.
6 ـ بوق خسته نباشید: مخصوص رانندگان خطوط تاکسیرانی که در طول مسیر یکدیگر را ملاقات می‌کنند و به این وسیله به هم خسته نباشید می‌گویند.
7 ـ بوق ارادت: این بوق برای اظهار ارادت و به صورت ممتد یا 2 بوق کوتاه نواخته می‌شود و ویژه ملاقات افرادی است که راننده برایشان احترام بسیاری قائل می‌شود.
8 ـ بوق راه بازکن: بیشتر برای نشان دادن سر رفتن کاسه صبر رانندگان در ترافیک‌های سنگین به کار می‌رود. به صورت پیش‌فرض در ترافیک سنگین لحظه‌ای مکث با هجوم بوق‌ها همراه است.
9 ـ بوق ضد جریمه: راننده‌ای که خواسته یا ناخواسته مرتکب خلافی شده، ولی سریعا متوجه وجود افسر راهور می‌شود و از خلافش منصرف می‌گردد از این بوق همراه با تکان دست و نشان دادن حالت شرمندگی و عذرخواهی برای فرار از جریمه استفاده می‌کند.
10 ـ بوق اعلام موجودیت:
مخصوص افرادی که با سرعت زیاد و غیرمجاز حرکت می‌کنند و هنگام رسیدن به تقاطع و سرپیچ حضورشان را اعلام می‌کنند که دفع خطر شود.
11 ـ بوق چه کار می‌کنی؟
برای تذکر یا دادن شیوه درست رانندگی به همراه حرکات دست، صورت و لب‌ها برای رانندگان ناشی یا حواس‌پرت نواخته می‌شود.
12 ـ بوق بچه: نشانه عشق به فرزند و راهکاری برای اظهار محبت به اوست. این بوق توسط راننده یا خود بچه نواخته می‌شود.
13 ـ بوق عروسی و سایر شادی‌ها:
در عروسی ها و با ریتم خاص نواخته می شود.
14 ـ بوق تونلی: این بوق در تونل‌های تازه‌تاسیس شهری برای شنیدن و لذت بردن از طنین بوق و گاهی سنجش قدرت بازتاب دیواره‌های تونل نواخته می‌شود.
15 ـ بوق سنجش صوتی: این بوق در مجاورت تابلوهای سنجش آلودگی صوتی در معابر اصلی شهر و برای آگاهی از قدرت بوق خودرو یا احتمالا از روی تفریح و دلخوشی نواخته می‌شود.
16 ـ بوق دعوا: اوج غنای فرهنگ بوق ایرانی و اغلب به معنای پیاده بشم دعوا کنیم؟!

 

پی نوشت: این یادداشت در روزنامه خورشید به تاریخ ۲۹ آبان ماه به چاپ رسیده است.

 

حق با کیست؛ سواره یا پیاده؟

در خیابان­های شهر دو دسته آدم وجود دارد؛ سواره­ها و پیاده­ها. بسیاری از ما هنگامی که در خیابان­ها در حال رفت و آمد هستیم بی توجه به حق تقدمی که در قانون تعریف شده است عملی را انجام می­دهیم که به ظاهر به نفع ما باشد و زودتر به کارهایمان برسیم. هر شهروندی همه روزه با موتورسوارانی روبرو می­شود که در پیاده­رو­ها تردد می­کنند که به قول خودشان می­خواهند ترافیک را دور بزنند و زودتر به مقصد برسند، اتومبیل­هایی که بی­توجه به چراغ قرمز از چهار راه­ها عبور می کنند، وسایلی که با بوق زدن­های متوالی و بی­مورد سعی در باز کردن راه عبور خود هستند، عابرینی که بدون توجه به علائم راهنمایی و رانندگی از عرض خیابان­ها عبور می­کنند و استفاده از پل­های عابر پیاده را امری تشریفاتی می­دانند. بی­شک بسیاری از ما این تجربه ها را داشته­ایم و یا آن را از نزدیک مشاهده کرده­ایم. حال این سوال پیش می­آید که در این برخوردها حق با کیست؟راننده­ای که با سرعت اجازه عبور به دیگران را نمی­دهد و حق عبور را تنها برای خود می­داند و می­خواهد وسایل دیگر حق عبور را به او بدهند، احتمالاً اتومبیل روبرویی هم همین حق را برای خود قائل­اند. موتورسوارانی که از محل تردد عابرین پیاده عبور می­کند حق را به خود می­دهند. خلاصه کلام این می­شود که در شهرهای بزرگ و در حضور افراد در خیابان چه سواره باشیم و چه پیاده، حق را اول به خود می­دهیم. گویی قانون نانوشته­ای در خیابان­های شهر و فرهنگ شهرنشینی وجود دارد که حق را در همه حال به خود می­دهیم و گویی  حقی برای دیگران نباید قائل باشیم. این مسئله در میان مردم رواج یافته است، زمانی که پیاده هستیم و در موقعیتی همچون عبور از خیابان قرار می­گیریم حق را به پیاده می­دهیم و انتظار داریم که اتومبیل­ها برای این حق ما احترام قائل شوند و اجازه عبور از خیابان را به ما بدهد. زمانی هم که سواره هستیم این حق را برای خود قائل می­شویم و انتظار داریم پیاده­ها ابتدا اجازه عبور اتومبیل ما را بدهند. این معظلی است که در میان شهروندان وجود دارد و تا زمانی که ما در هر حالتی که باشیم حق را به خود بدهیم و حقی برای دیگران قائل نباشیم دچار اختلالات اجتماعی و بروز مسائل و مشکلاتی در شهر خواهیم بود. بی شک یکی از علت­هایی که به بروز ترافیک در شهر می­انجامد وجود این فرهنگ «حق برتر برای خود» در میان شهروندان است. بی­انصافی است که تمام مشکلات ترافیکی را به گردن نهاد­های مسئول و نظارتی بیندازیم و آنها را مقصر بدانیم که اگر این فکر را داشته باشیم به دام همان ذهنیت اشتباه «حق برتر برای خود» افتاده­ایم. فرهنگی اشتباه که منجر به پدیده های نامطلوب شهری چون ترافیک، ازدحام و درگیری های لفظی در میان شهروندان و اختلالات ذهنی و روانی در مردم می شود. فرهنگی که می توان با کمی تأمل در رفتار شخصی افراد از بروز مشکلاتی که پیش می آورد جلوگیری کرد.

اصلاح این فرهنگ اشتباه مستلزم این نکته است که بپذیریم برای دیگران هم باید حقی قائل شد و این را در خود درونی کنیم که لزوماً در هر شرایطی حق با ما نیست. برای اصلاح این فرهنگ ابتدا باید از خود شروع کنیم و خودمان را در موقعیت دیگران قرار دهیم و بپذیریم که اگر در شرایط افراد دیگر باشیم دوست داشتیم چه رفتاری نسبت به خواست های ما صورت گیرد و آن گاه به انجام عمل اقدام کنیم.

 

پی نوشت: این یادداشت در روزنامه خورشید به تاریخ ۲۸ آبان ماه به چاپ رسیده است

 

نقش سرماخوردگی در مشکلات اجتماعی

 

یکی از مشخصه های ابر شهرها افزایش جمعیت کارمندان در سطح شهر است. با سرد شدن هوا و بارش باران یکی از نشانه های بروز سرما در شهرها ظاهر شدن افرادی است که نشانه های سرماخوردگی را در خود دارند. یکی از توصیه هایی که پزشکان در خصوص سرماخوردگان می کنند این است که از خانه خارج نشوند و علت آن را انتقال ویروس سرماخوردگی از طریق هوا می دانند و راه کم کردن این انتقال را در خانه ماندن بیماران می دانند. در شهرهایی که جمعیت کارمندان بسیار زیاد است، در خانه ماندن به نوعی که پزشکان می گویند امکانپذیر نیست یا کارمندان ترجیح می دهند تا لحظه ای که بیماری شدت نگرفته است در محل های کار خود حاضر شوند و این ذهنیت اشتباهی در فرهنگ عمومی است که این روزها جا افتاده است. برای اصلاح این فرهنگ باید زیرساخت هایی را فر اهم کرد که کارمندان فارغ از هر دغدغه ای هنگام بیماری در خانه بمانند و استراحت کنند. اما اعلان های نهاد های مختلف در این خصوص از کارایی خوبی برخوردار نبوه اند و باید برای این مسئله چاره ای بیشتر از توصیه های گاه و بیگاه صورت گیرد. تا زمانی که این اصلاح فرهنگ به صورت کامل نجام شود چاره ای نیست جز اینکه بپذیریم کارمندان ترجیح می دهند هنگام سرماخوردگی در محل های کار خود حاضر شوند. برای انتقال ندادن بیماری به افراد دیگر جامعه باید چاره اندیشی کرد که بیشتر این توصیه ها فردی است و افراد بیمار باید براساس آگاهی جمعی به آنها عمل کنند.

مترو یکی از اماکن عمومی است که این روزها از عوامل اصلی انتقال ویروس سرماخوردگی در میان شهروندان است چرا که به علت محدودیت در تعداد واگن ها و عدم تناسب میان مسافران و قطارهای فعال در خطوط، با وجود ازدحام مسافران و این فشردگی در قطارها و نزدیک بودن مسافران با فرد سرماخورده هوای واگن ها و ایستگاه های مترو را ویروس های سرماخوردگی انباشته است و خود عاملی است که افراد زیادی در خطر ابتلا به سرماخوردگی قرار گیرند. یکی از توصیه هایی که می توان به افراد بیمار کرد تا از این پدیده نوظهور جلوگیری کرد این است که این افراد در فرایند شکل گیری و یا ابتلا به سرماخوردگی از استفاده از این وسایل نقلیه عمومی خودداری کنند و اگر این امکان برای آنها وجود ندارد از ماسک های هوا که از انتقال ویروس سرماخوردگی به افراد دیگر جلوگیری می کند استفاده کنند.

شاید این نکته کوچک و به ظاهر سطحی به نظر بعضی از افراد بی تأثیر باشد و بگویند چند نفر بیمار که نمی توانند همه را بیمار کنند. اما همین پدیده کوچک در سطح کلان مشکلات فراوانی را برای کشور در بخش های مختلف ایجاد می کند. اگر یک نفر در روز اول هفته 10 نفر را بیمار کند و این 10 نفر در روز بعد هر کدام 10 نفر دیگر را بیمار کنند تا آخر هفته ما یک میلیون بیمار سرماخورده داریم که بخش بزرگی از بدنه اجرایی کشور را تشکیل می دهند و این فرضی بسیار خوشبینانه است چرا که در شرایط حال حاضر متروی تهران بسیار بیشتر از یک فرد بیمار در حال تردد هستند و این برای اقتصاد کشور بسیار خطرناک است چرا که هنگام بیماری کارایی افراد به کمتر از نصف می رسد و این زمانی به یک مسئله ملی تبدیل می شود که بدانیم افراد زیادی در معرض ابتلا به بیماری سرماخوردگی هستند و تأثیرات جبران ناپذیری را برای کل بدنه اجتماع ایجاد می کنند.

برای جلوگیری از این مشکل راه حل های ساده ای وجود دارد که به صورت کلی بیان شد. سازمان متروی تهران در این خصوص می تواند با افزایش تعدا قطار های فعال در خطوط از ازدحام مسافران جلوگیری کند و یا فضای واگن ها و ایستگاه را به وسیله ضد عفونی کنندگان از وجود ویروس های معلق در هوا جلوگیری کنند اما پیشگیری اصلی باید توسط خود شهروندان صورت گیرد و با استفاده از ماسک های تصفیه هوا و یا در خانه ماندن از بروز این معضل جلوگیری کنند.

پی نوشت: این یادداشت در روز ۲۸ آبان ماه در روزنامه خورشید به چاپ رسیده است.

 

زباله دانی به نام شهر

کمتر کسی را می­بینید که مایل به زندگی در شهری پر از زباله باشد اما برای تهرانی­ها این قانون صدق نمی­کند. ما در شهری پر از زباله زندگی می­کنیم یا بهتر بگویم ما در زباله­دانی به نام تهران زندگی می­کنیم و به خود می­بالیم که در پایتخت زندگی می­کنیم. یکی از عادت های ما این است که هر آشغالی را - فرق نمی­کند بزرگ یا کوچک- به نزدیک ترین نقطه کنار دستمان می­اندازیم، از فیلتر سیگار بگیرید تا کارتون های بزرگ یخچال. ما هر چه دم دستمان باشد بدون توجه به کناری پرتاب می­کنیم و برایمان فرقی نمی کند که کجا زباله های خود را رها می­کنیم. برای خیلی از ما اتفاق افتاده است که زباله های خود را در گوشه و کنار شهر رها کرده ایم و شعار «شهر ما خانه ما» را به تمسخر گرفته ایم اما این یک شعار نیست چرا که در جامعه روبه رشد ما که همه افراد به نوعی ساعت های زیادی را در محیط خارج از خانه به سر می برند شهر دیگر تبدیل به خانه اصلی ما شده است که بیش از نیمی از ساعات شبانه روز را در خیابان ها و محیط های اداری و خدماتی آن به سر می بریم و توجه به پاکیزگی این خانه بزرگ توجه تمامی شهروندان را می طلبد.

فرهنگ شهر نشینی مفهومی است اخلاقی که درونی سازی آن در میان مردم یک شهر از الزامات اصلی ساماندهی یک شهر محسوب می شود. نخستین نکته ای که در خصوص شهرنشینی باید دانست و آن را بپذیرفت این نکته است که همیشه حق با ما نیست. اگر این نکته را قبول داشته باشیم دیگر به همین راحتی زباله های خود را هر جا که رسیدیم رها نمی کنیم و به دیگران هم حق می دهیم که در این شهر زندگی کنند و از نعمت شهری سالم و زیبا بهرمند شوند. اما متأسفانه ظاهر شهر ما نشان می دهد که ما حقی جز برای خودمان نمی شناسیم و هر کاری را که خوشایند خودمان است انجام می دهیم فارغ از اندیشیدن به دیگران. ما در رفتارهایمان به گونه ای عمل می کنیم گویی همواره حق با ماست و اینگونه می شود که تعاملات اجتماعی خود را همواره محقق و مدعی می دانیم و این در حالی است که در برخی از موارد حق با دیگران است و احترام به حق دیگران از الزامات فرهنگ شهرنشینی است که باید به آن عمل کنیم و آن را جدی بگیریم.

فرهنگ شهر نشینی در کنار خدمات مناسب شهری می تواند در سلامت شهر موثر باشد. جمع آوری به موقع زباله ها، لایروبی آبراه ها، دفع فاضلاب و... می تواند به زیبایی ظاهری شهر کمک کند. انتقال به موقع زباله ها یکی از معضلاتی است که این روزها شهر ما با آن درگیر است و گاهی روزهای متوالی سطل های زباله تخیله نمی شوند و این انباشت زباله در کنار ظاهر نازیبایی که ایجاد می کند خود عامل بیماری ها و معضلات شهری دیگر چون ازدیاد گربه ها و احیاناً حیوانات موذی می شود که ناقلان بیماری های فراونی هستند. همین عدم توجه که به ظاهر بسیار ناچیز به نظر می رسد می تواند سلامت یک جامعه را با خطری جدی مواجه کند. حال این سوال پیش می آید که مسئول این نابسامانی ها کیست؟ اگر تنها مسئولین خدمات شهری را مقصر بدانیم کمی بی انصافی کرده ایم هر چند مسئولین شهری باید توجه ویژه ای را به این امر اختصاص دهند اما مقصر اصلی این معضل خود ما مردم هستیم که با کم توجهی و بعضاً بی توجهی های خودمان شهر را به این روز درآورده ایم و آن را تبدیل به زباله دانی بزرگ کرده ایم که به هر طرف که نگاه می کنی چیزه جز پسماند و نخاله چیزی نمی بینی.

 پی نوشت: این یادداشت در ۲۷ آبان ماه در روزنامه خورشید به چاپ رسیده است.